آخرین تلاشها برای دیفرگ ذهنی كه جدا به افدیسک احتیاج دارد

۱۳۸۸ آبان ۲۱, پنجشنبه

حتی ظهر تابستان هم میتوانی بمیری حتما که نباید غروب پاییز باشد.

میگوید "تکراری هستی". مرا میگوید. طوری که نمیفهمم به شوخی یا جدی. میگویم : خوب هر آدمی از یک جایی به بعد تکراری میشود. بر میگردد که : آن یک جایی به بعد تو دقیقا نقطه شروع است. ، آدمها تکراری "میشوند" ولی تو تکراری "هستی". شروع میکنم یک سخنرانی طولانی بی سر و ته که دیگر مدتهاست دوست ندارم منظور آدمها را لای چادر شب تحویل بگیرم و اگر چیزی میخواهی به من بگویی باید صریح باشی و ابهام و استعاره و اشاره و الخ مال زمان چادر چاقچور بود و در عصر ما هدف آنهمه ایما و اشاره و استعاره، حالا پشت اختصار بیکینی ست و... نجاتم میدهد ازین روده درازی:
- میدانی تو تکرار خودت هستی. انگار که قرار بوده عکس باشی اما فیلم شدی. یک ساعت و نیم فیلم از یک فریم.
- خوب شاید خدا کارگردانی من را داده پاراجانف. برون سپاری کرده.
- میبینی . همین حرفایت هم. همه چیز. گاهی فکر میکنم پشت یک کاغذ سیگار میشود خلاصه ات کرد.
- سکوت...
- دقت کردی تا حال ، کسی توی کیف جیبی اش فیلم نمیگذارد؟
- کار مسخره ای باید باشد
- سخت... کلمه درستش ست. درست ترش غیر ممکن. گاهی فکر میکنم هیچ چیزی جای آن مستطیل کوچک توی کیفهای جیبی را نمیگیرد. انگار که جایگاه ابدی عکسهای شکسته و تا خورده.
- خوب که چی؟
- دوستت دارم...
- چه با ربط. دقیقا چه چیزی را؟ تکرار ملال آور آن تصویر؟
- شاید دلیلش عجیب باشد. اما خوبی اش اینکه تکرار، خانه آخرش ملال است، نه تنفر. برای اینکه آدم کس دیگری را دوست داشته باشد باید همیشه تصمیم بگیرد ، باید دائم فکر کند که بعدش چه. اما با تو، خیال آدم راحت است که بعدی وجود ندارد. همه اش همین است. این آرامش خوبی ست.
- چه تصویر آخر الزمانی ای . حالا من باید اینها را کامپلیمان حساب کنم یا فحش؟
- هیچ کدام. وقت میکشیم. حالا من چه طور؟
- مجبورم بگویم؟
- نه ، وقت میکشیم
- خوب... تو سرابی... یک جور خاص. از آنهایی که وقتی آدم میرسد از بین نمیروند. آب به قدر رفع تشنگی ندارند اما اندازه غرق شدن چرا.
- پس چرا هنوز میدوی؟
- خوب تو آخرین امکان متفاوت بودنی برای من : غرق شدن وسط بیابان... ازین لحاظ ... برای من از آب بیشتری...
- خودخواه ! دوست داری توی رویای خوت بمیری
- میدانی ، تشبیه همیشه آدم را به جای بزرگتری از حقیقت میبرد. یک جور چشم انداز وسیع : دروغ...