آخرین تلاشها برای دیفرگ ذهنی كه جدا به افدیسک احتیاج دارد

۱۳۹۰ آبان ۱۶, دوشنبه

تهران

یک ...تهران شهر من نیست. هیچوقت هم نبوده. چیزی در ذات این شهر هست که تو را در تعلیق نگاه میدارد . چیزی که میگزارد بمانی، بی آنکه بخواهی. و رهایت میکند تا بروی، بی آنکه نخواهد .
دو...همه شهرها جائی خارج از خودشان تمام میشوند، اما تهران انگار چندین بار در خودش تمام میشود و باز می آغازد. انگار شهر سعی دارد دائم خودش را برای تو تعریفی دیگر کند. اینست که شهری نیست که بتوان دوستش داشت. یا باید عاشقش
باشی یا ازان متنفر.
سه...در تهران میتوانی زاده شوی ، زندگی کنی ، بمیری بی آنکه نیازی به لبخند داشته باشی. اگر آدم عبوسی باشی گاهی دلت برایش تنگ میشود.

۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه

کاش آسمان آدمی را ...

یک قطار همین الان از این پایین رد شد و مرا برد به سالهای دور تماشای قطارهای مشهد. و یاد پسر بچه هایی که با چه شوق و حسادتی کنار قطارها میدویدند و سنگهایی که از سر شیطنت و حسادت به شیشه هایشان میزدند. و من همیشه ، حتی همان موقع ها، آسمانم ، عینا مثل همان شعر شاملو ، کوچک میشد. و هنوز بعد از آنهمه سال مانده ام با آسمانی آبرفته و حسرتی که کاش خدا اقلا آینده نگری مادرم را داشت که شلوارها را ده سانتی اضافه تر میبرید مبادا آب رود...