آخرین تلاشها برای دیفرگ ذهنی كه جدا به افدیسک احتیاج دارد

۱۳۸۶ آذر ۲۵, یکشنبه

روزگاری که از روی من میگذرد-1

. اینجا آدمها ، آدمهای ایرانی را میگویم. دنیایشان بسیار کوچک است. با مفاهیمی ساده و خواسته هایی ابتدایی. و برداشتی ساده انگارانه از همه چیز و هر چیز. همان چیزی که در ایران هم میشد دید وقتی این حضرات فرنگ نشین می آمدند به دیداری. و تازه پایت که به اینجا میرسد میفهمی که ماجرا چیست. من به آن میگویم انقباض دنیای گرداگرد و بالطبع خود آدم. به خودت میآیی میبینی دنیایت منقبض شده و زندگیت آب رفته. همه چیز شده مینیاتور آنچه که بود. و مینیاتور را فقط به مفهوم کوچک بودن بگیر نه ظرافت. و چه چاره. وقتی پدر بشود چهار نوسان بی هویت صدا بر روی یک زوج سیم آمده از آنسوی آب، مادر بشود سه دقیقه صدای هق هق از پس یکهفته کار، لابد وطن هم میشود میس کردن کاسه آبگوشت ظهر جمعه. و با همین کلمات: میس کردن...
و انتهای این انقباض همان ابتذال مینیاتوری ست که عرض کردم. دفعتا به خود می آیی که خیلی جدی خوشگلهایی که لزوما باید برقصند و چه میدانم تویی که مثل گلی و در عین حال ناز و خوشگلی همان حالی را به تو میدهد که قاصدک شجریان و گلستانه ناظری و حتی استبعادی ندارد اگر بگویم ای ایران . و عینا به همان کیفیت: ترکیب دلتنگی و آبگوشت و قرمه سبزی و وطن و احمدی نژاد و الخ. و اغراق نمیکنم. آن نم اشکی و با خود گفتگویی که در ایران باید ابر و باد و مه خورشید با هم جمع میشدند و حالی دست میداد برایش، اینجا خرجش همین چیزهاست .

هیچ نظری موجود نیست: