آخرین تلاشها برای دیفرگ ذهنی كه جدا به افدیسک احتیاج دارد

۱۳۸۸ بهمن ۱۷, شنبه

قابوس نامه ، نسخه امین آباد : رنگ قرصها واقعا اهمیتی ندارد

میخواستم به تو بگویم که دوست تو کسی باید باشد که... یادم افتاد که قابوس نامه نمینویسم. اینجا وبلاگ است و باید به قول رمبو به حد مطلقا تهوع آوری مدرن بود. و مدرنیت آدم را از استعلای باید میرساند به ابتذال هست و ناگزیر خواهد بود. پس دوست تو نه راه درستی به تو نشان خواهد داد و نه عیبهای تو را خواهد گفت و نه دردی از تو را دوا خواهد کرد و نه ... برای چنین مایه کسالتی نامی دیگر باید یافت.
او ناگزیر کسی خواهد بود که با تو ناتوانی و ضعف مشترکی داشته باشد. و ترس مشترک(و نمیگویم درد.یادت باشد که هرچه تو را دچار توهم افتخار و تفاوت کند آلوده دروغ است). و بهانه مشترکی برای گریستن. و لحظه مشترکی برای غمگین بودن. خنده هایت را حرامش نکن. نه او از تو توقع خندیدن دارد و نه تو ازین نمایش سودی خواهی برد. آنها را نگهدار برای دیگران.
و دیگران تمام آنهایی که در فیس بوک یا هر آشغالی که در آینده خواهد آمد تو را اضافه کرده اند یا اضافه شان کرده ای بی آنکه حتی با هم پیکی زده باشید یا آرزوی زدن پیکی داشته باشید و تمام کسانی که هرگز خوابشان را ندیده ای و تمام کسانی که هرگز با هم تعجب نکرده اید و تمام کسانی که هرگز با هم به یک چیز عادی ، به غایت عادی نخندیده اید (و هوش چندانی نمیخواهد تا بدانی که این خنده متفاوت است با آن دیگری) و تمام کسانی که مجبور بوده ای برایشان بگریی و برایت بگریند بی آنکه با هم گریسته باشید.
یادت باشد دوستهایت هدیه های نایاب و غم انگیز طبیعت هستند به تو که اگر نبودند تمام عمر همه برایت دیگران بودند و تو برای همه دیگری. دچار توهم انتخاب نباش . قدردان تصادف محضی باش که تو را و آنها را برای لحظه ای کنار هم نشانده.
و آخر اینکه یادت باشد اگر کل خلقت تیمارستانی بزرگ باشد، دوست تو کسی ست که نام بیماری اش با تو یکی ست، حتی اگر نسخه اش متفاوت باشد...

۱ نظر:

مریم گفت...

خواستنی بود نوشته تان
آدمهایی که می شناختم جلوی چشمم ردیف شدند
و دوست هایم - با دردهای مشترک که تا نهایت خدا! با هم بهش می خندیم گاهی!- گلچین شدند آمدند کنارم نشستند و نوشته را ته با هم سر کشیدیم ...