آخرین تلاشها برای دیفرگ ذهنی كه جدا به افدیسک احتیاج دارد

۱۳۹۰ آبان ۱۶, دوشنبه

تهران

یک ...تهران شهر من نیست. هیچوقت هم نبوده. چیزی در ذات این شهر هست که تو را در تعلیق نگاه میدارد . چیزی که میگزارد بمانی، بی آنکه بخواهی. و رهایت میکند تا بروی، بی آنکه نخواهد .
دو...همه شهرها جائی خارج از خودشان تمام میشوند، اما تهران انگار چندین بار در خودش تمام میشود و باز می آغازد. انگار شهر سعی دارد دائم خودش را برای تو تعریفی دیگر کند. اینست که شهری نیست که بتوان دوستش داشت. یا باید عاشقش
باشی یا ازان متنفر.
سه...در تهران میتوانی زاده شوی ، زندگی کنی ، بمیری بی آنکه نیازی به لبخند داشته باشی. اگر آدم عبوسی باشی گاهی دلت برایش تنگ میشود.

هیچ نظری موجود نیست: