آمدن سخت بود. بسیار سخت. بس بسیار سخت. جوجه تازه از تخم درامده نبودیم که. ده سالی شد بعد از دانشگاه. انگاری درختی را که ریشه دوانده در خاک آنهم سخت و عمیق بخواهی جا کن کنی. فرق میکند با گیاهی گلخانه ای یا حتی خو کرده به گلدانی یا باغچه ای. خواهی نخواهی ریشه هایت کنده میشود آنهم همان اول کار. خشکیدن بعد از جابجایی که حکایت دیگری ست. پس بدون اینکه اغراقی در کار باشد فکر میکنم سخت شیوه ایست برای ادامه، اینکه من گزیده ام. اما چرا؟
آخرین تلاشها برای دیفرگ ذهنی كه جدا به افدیسک احتیاج دارد
۱۳۸۶ دی ۱۱, سهشنبه
روزگاری که از روی من میگذرد-2
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۳ نظر:
اوهووم.. هستم اینو که محکم ترین تصمیم های زندگی همین تصمیم های بی منطق اند..
آقا نمی شه این وورد وریفیکیشن کامنتاتونو بردارین؟!
اغنای خودت چیزی شبیه اقناع یعنی؟ آخه اغناء که امکان نداره.
هغ با شما ست اقناع درست است
ارسال یک نظر